در رابطه با زندگی مشترک، خداوند در قرآن در سورهی روم آیهی ۲۱ میفرمایند؛
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.
و.. از جنس خودتان، همسرانی برای شما قرار دادم تا مایهی آرامش همدیگر شوید و..
در اینجا دو نکته حائز اهمیت است؛ همجنس بودن و مایه آرامش بودن.
منظور از همجنس بودن این است که طرفین جدا از تشابه ظاهری و همنوع بودن، از لحاظ درونی یعنی روح و روان، فکر و سلیقه، باور و ایمان، علایق و نظرات نیز همسطح و همفکر باشند.
اما در مورد آرامشی که در این آیه به آن اشاره میشود چنین آرامشی متأثر از عشق و معرفت بین دو طرف است نه صرفاً دوستداشتن ظاهری!
زیرا آرامش ناشی از دوست داشتن ظاهری موقتی، گذرا و وابسته به شرایط بوده و براساس رفع نیاز است یعنی هرکس که بتواند نیاز را بیشتر و به صورت مستقیمتر رفع کند عزیزتر است و اگر طرف مقابل نتوانست نیازت را رفع نماید براحتی میتوان دیگری را انتخاب و جایگزین او کرد.
اما در عشق ومعرفت یگانگی وجود دارد عشق یک نوع بصیرت، آگاهی و درک و معرفت است که به وسیله آن میتوان به ماهیت واقعی اشیاء و گوهر وجود انسانها پیبرد.
همانطوری که بعد از درک چنین معرفتی نسبت به خداوند، تحت هیچ شرایطی نمیتوانی جز او کسی را بپرستی، جز او از کسی طلب یاری کنی و کسی را شریک او قرار دهی،
در زندگی مشترک نیز، بعد از درنظرگرفتن مفهوم واقعی همجنس بودن است که چنین درک و معرفتی بین زوجین به وجود میآید و آرامشی را که خداوند در ازدواج موفق در موردش صحبت میکند محقق میشود.
هر چند رفع نیازهای مادی مانند آشپزی کردن(پخت و پز و شستشو)، فرزندآوری و پرستاری از بچهها و رفع نیازهای غریزی، تا حدودی میتوانند مایهی آرامش باشند اما نه آرامشی که هدف اصلی ازدواج است چون در روابط خارج از ازدواج هم میتوان این نیازها را رفع کرد و اشخاصی بوده و هستند با اینکه این طیف از نیازهایشان نیز برطرف شده است اما آرامشی در زندگی مشترک ندارند.
وقتی پیوندی واقعی بین دو نفر به وجود آید و پایههای زندگی مشترک پایهریزی شود طرفین به جای تعویض، تعمیر خواهند کرد، تا حدودی از انتظارات خود کاسته، در مقابل نقطهضعفها و نقصهای ذاتی نسبت به همدیگر در مقایسه با اطرافیان انعطافپذیرتر خواهند بود یعنی با حفظ فردیت خود، روی وجه اشتراکشان در زندگی متمرکز میشوند و زندگی پویا و توأم با سازگاری و انعطافپذیری کارآمد را سپری خواهند کرد.
بهنظر میرسد چنین دیدگاهی در مورد زندگی مشترک و آرامش حاصل از آن با دلایلی که اکثرا برای توجیه تعدد زوجات و مسأله چند همسری مطرح میشود همخوانی ندارد.
*میگویند اسلام چاره افراد و گروههاست، مردان بسیاری هستند که علاقه شدیدی به فرزند دارند اما به علت نازایی و دیگر بیماریهای زنانه با ناکامی مواجهه میشوند آیا چنین خانوادههایی به جای اینکه تا مرگ( تا پایان زندگی) از بیفرزندی رنج ببرند و غریزه انسانی خود را سرکوب نمایند بهتر نیست که مرد با حفظ حقوق و حرمت زن اول، با زن دیگری ازدواج کند که شمع خانه آنها روشن شود!؟
در پاسخ به مطالب بالا، چند نکته حائز اهمیت است؛
۱- فرضا اگر با ازدواج مجدد موافقت شود اما اگر، زن دوم، سوم و چهارم و با هر تعداد زنی که ازدواج کرد هیچ کدام بچهدار نشدند چه!؟
۲- همانطوری که غریزه پدری در وجود مرد است غریزه مادر شدن هم البته به صورت شدیدتر در وجود زن است پس اگر نازا بودن زن برای مرد عذاب آور است برای زن که عین مردن است چون نهتنها غریزه مادر بودنش ارضاء نمیشود بلکه با سرزنش کردن او و عدم همراهی و همدلی شوهر و تصمیم برای ازدواج مجدد، با تحریک کردن بیشتر غریزه مادری زن و شریک و رقیب عاطفی پیدا کردن برای او، زخمی دیگر بر پیکر روح و روانش وارد کرده و به اوج چنین القا میشود که هدف از ازدواج با تو تنها تولیدمثل بوده و تو تنها وسیلهای برای فرزندآوری بودهای.
اگر قرار هست عذاب بکشند منصفانهست هر دو عذاب بکشند و زن بابت نقصی که تحت اختیار خودش نیست و حتی بیشتر از مرد هم بابت آن عذاب میکشد نباید سرزنش وتنها گذاشته شود.
۳- شعار دین اسلام این است آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه را برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند این یعنی اسلام نه ضرر میرساند و نه ضرر میپذیرد.
پس در حالتی که مرد هم نازا باشد زن نباید غریزه مادری خود را سرکوب نموده و باید با طلاق گرفتن از مرد و ازدواج مجدد سعی در ارضاء نمودن غریزه مادری خود نماید.
در چنین حالتی دو راه شرعی و قانونی پیش روی مرد است:
۱-۳ یا باید تا آخر عمر بدون همراه وهمدل و همدم بماند هر چند که تحمل چنین شرایطی مگر برای افراد محدودی، اگر غیرممکن نباشد آسان هم نخواهد بود چون وقتی که مرد در برابر غریزه جنسی در طول مدت عادات ماهانهی زن نمیتواند خویشتنداری نماید و یکی از دلایل ازدواج مجدد را وجود این غریزه و عادات ماهانه زنان میدانند چطور میتواند تا آخر عمر این غریزه را سرکوب نمایند!؟
۲-۳ مرد میتواند با یک زن بیوه دارای فرزند ازدواج نماید و فرزندی که از خون و گوشت او نیست را به فرزندی قبول کند.
در این حالت اگر او میتواند فرزند دیگری را به فرزندخواندگی خود قبول کند پس در این صورت اگر زن یا حتی مرد بچهدار نشدند میتوانند در ابتدا بدون اینکه از هم جدا شوند با سرپرستی کودکان یتیم و بیخانمان، هم غریزه پدری ومادی خود را تا حدودی ارضاء کنند، همکانون خانواده را حفظ و تعهد و پیمان همراه و همدل بودن را محکمتر نموده، هم اینکه با قبول مسئولیت رشد و تربیت یک یتیم به مسئولیت انسانی خود در قبال سایر انسانها عمل نمایند و از به مخاطره افتادن بهداشت و امنیت روانی چندین زن که ممکن است بخاطر بچهدار نشدن سر هم هوو شده باشند)وارد زندگی همدیگر شده باشند) جلوگیری کرد .
*برخی از مردان از قدرت غریزی و تمایلات جنسی سرشاری برخوردارند اما تقدیر خدا، چنان زندگی آنان را رقم زده که با یک زن کمعلاقه یا بیمار زندگی میکنند و یا عادات ماهانه زن به طول میانجامد به همین علت غریزه جنسی آنها ارضاء نشده و آنان را آزار میدهد! آیا چنین مردی به جای نگریستن به این و آن و یا دچار خیانت دل و دیده شدن و تجاوز به حریم و شرف و ناموس دیگران و یا طلاق دادن و سرگردان کردن زن بیمار، بهتر نیست که با حفظ حقوق و حرمت زن قبلی، زن حلال دیگری بگیرند که ایمان و روانشان دچار امیال و آرزوها نگردد!؟
پاسخ: در این متن و پاراگراف طوری از غریزه انسانی صحبت شده که گویی امری غیر قابل کنترل است، گویی انسان اراده و اختیاری بر روی آن ندارد!؟
خداوند در سوره نور آیه ۳۳ میفرمایند؛ .. و کسانی که توانایی ازدواج ندارند پاکدامنی پیشه کنند.
اگر غریزه جنسی امری غیر قابل کنترل بود چطور در این آیه مردهایی که توانایی ازدواج ندارند به آنها دستور داده شده که پاکدامنی پیشه کنند!؟ مگر نه اینکه خداوند در سوره بقره آیه ۲۸۶ میفرماید شما را جز به اندازه تواناییتان تکلیف نمیکنم!!
آیا دچار خیانت دل و دیده شدن و طلاق دادن و سرگردان کردن زن تنها متأثر از عدم ارضاء نیازهای غریزی و جنسی مرد است!؟مسلما خیر!!
چه بسا مردانی هستند که همسرشان در همراهی کردن جهت ارضاء غریزه جنسی مشکلی ندارد اما باز بخاطر تنوع طلبی و بوالهوسیشان( بلا نسبت جوانمردان ) دچار خطا و لغزشهایی میشوند پس در اینجا آنچه باعث پریشانی روح و روان مرد میشود عدم ارضاء غریزه جنسی نیست بلکه نبود قدرت اراده برای خویشتنداری و کنترل این غریزهست. پس تعدد زوجات برای رفع نیازهای غریزی چنین مردانی، چاره کار و درمان قطعی نیست بلکه آنچه لازم است تقویت قدرت ارادهست تا بتوان نفس سرکش را کنترل و رام کرد.
در ضمن، شرایط مثل قدیم نیست که جوانان ندیده و نشناخته به عقد هم درآیند امروزه جوانان قبل از ازدواج میتوانند همجنس بودن در امر ازدواج را با دید و عمق وسیعتری بررسی نموده و از بیماری، کم علاقگی و هم سطح بودن یا نبودن با طرف مقابل در تمام زمینهها مطمئن شوند.
اما اگر زن یا مردی در طول مسیر زندگی دچار همچین معضلی )ناتوانی جنسی) شد آیا انسانی و اخلاقی است که تنها بخاطر این نقص، رفیق نیمه راه بود!؟ حالا هر چند ممکن است این امر خیلی مهم باشد اما باز، کل آرامش زندگی مشترک که به آن بستگی ندارد !؟
چون همانطوری که بیان شد اشخاصی بوده و هستند به دلیل اینکه هم جنس واقعی نبودهاند چه بسا رفع این نیاز نیز نتوانسته ثبات و آرامش واقعی ناشی از ازدواج را برایشان فراهم آورد .
و اما در مورد عادات ماهانه!
زن به خواست الهی و بخاطر فرآیند تولیدمثل به تنهایی همچین ناراحتی جسمی و روحی را تحمل میکند تا جایی که خود خداوند در سوره بقره آیه ۲۲۲ میفرمایند و آن رنجی است برای زنان.
درسته که در طول این دوران، زن نمیتواند نزدیکی داشته باشد اما به این معنی نیست که از لحاظ روحی و روانی نیز بینیاز از حمایت عاطفی و نوازش همسر است. اتفاقا یکی از مشکلات متأثر از عادات ماهانه، تغییرات هورمونی در بدن زن است که نیاز زنان به محبت و نوازش کلامی و.. را بیشتر میکند پس در این دوران، زنان نهتنها نباید مورد سرزنش و تحقیر قرار گیرند و طرد شوند بلکه مردان باید با کنترل غریزه جنسی، با محبت کردن و حمایت روانی و عاطفی از همسر، زن را در این دوره همراهی نمایند. با اینکار نهتنها تا حدی نیازهای شوهر هم رفع میشوند بلکه زن نیز تا حدودی از حالت افسردگی که ناخواسته به دلیل تغییرات هورمونی ناشی از عادات ماهانه دچار شده است رهایی مییابد.
آیا منصفانهست که زن در زندگی مشترک، به تنهایی ۹ ماه دوران بارداری را با همه سختیهایش تحمل نماید، به تنهایی درد وحشتناک زایمان را سپری کند، به تنهایی کودک را از خون و گوشت خود تغذیه نموده و شیر دهد و متأثر از این دورهها و بخاطر تغییرات هورمونی به افسردگیهای دوران عادات ماهانه و بعد از زایمان دچار شود اما مرد(شریک زندگی) همه این درد و رنجها را نادیده گرفته و فقط بخاطر یک دوره کوتاه مدت که زن نمیتواند رابطه زناشویی(سکس) داشته باشد و خود زن نیز از نبود آن رنج میبرد نهتنها او را درک نکرده، بلکه فقط به فکر ارضاء نیازهای جنسی خود باشد و با هوودار کردن و شریک و رقیب عاطفی پیدا کردن برای زن، روح و روان او را بیشتر مخدوش نماید!؟
برای بیان درد و رنج زن هنگام زایمان، همین روایت از پیامبر(ص) کافی است که در پاسخ به مردی که مادرش را بر دوش حمل میکرد و به دور کعبه طواف میداد و میپزسید آیا حق مادرم را ادا کردهام!؟ پیامبر (ص) فرمودند؛ خیر. این کار تو حتی به اندازه یک لحظه درد زایمان او نیست.
.روایت بزار ج ۲-شماره ۱۸۷۲).
یک سؤال!؟
مردانی که توانایی ازدواج مجدد ندارند و زنشان هم کم علاقه و بیمار است آیا راهی به جز در پیش گرفتن تقوا، که همان تقویت قدرت اراده برای کنترل نفس است دارند!؟
*اینکه زن و مرد، چنانچه در انجام وظایفشان در رفع نیازهای همدیگر ناتوان ( مادی، غریزی و ..) شدند هر کدام از طرفین میتوانند درخواست طلاق نمایند تنها به این دلیل که در اسلام باید نه ضرر رساند و نه ضرر پذیرفت.
آیا این جمله به این معنی است که هر وقت اوضاع روبهراه و آسمان آفتابی باشد باید در کنار هم بود و هر وقت اوضاع به هم ریخته شد و آسمان ابری و بارانی باشد باید همدیگر را ترک کرد!؟
آیا چنین درک و مفهومی از ازدواج با تعهد و پیمان مشترکی که زوجین در ابتدای زندگی مشترک با هممیبندند اینکه در مسیری که با هم انتخاب کردهاند تحت هر شرایط و موقعیتی، هر اتفاقی هم که بیفتد همراه و همدل و هم راز و هم اراده خواهند بود همخوانی دارد!؟
اگر زن یا مردی در میانه مسیر زندگی مشترک دچار بیماری ناعلاج شدند!؟
اگر در اثر حادثهای برخی از تواناییهای خود را از دست دادند!؟
اگر مرد ورشکست شد!؟
آیا اخلاقی، اصولی، انسانی و منطقی است که در چنین شرایطی زن مرد را و مرد زن را ترک نماید!؟
البته بحث عدم تمکین چه در مورد زن نسبت به وظایفی که در برابر مرد بر عهده دارد و چه در مورد مرد نسبت به وظایفی که در برابر زن برعهده دارد مسألهای جداگانه است و قضاوت در مورد آن متفاوت است.
به جز مسأله مربوط به تعدد زوجات( حداکثر ۴عدد) که متناسب با موقعیت و شرایط خاصی بوده و در مورد پیامبر اکرم (ص) یک مسأله استثنائی و خاص پیامبر(ص) است و خداوند آن تعداد(۹عدد) را بر دیگران حرام کرده است چون هدف پیامبر(ص) از این ازدواجها، کاستن از تنشهای قومی و سیاسی و گشودن راه دعوت اسلامی بوده است در دیگر مسائل اقتدای همه ما به پیامبر اکرم (ص) است.
چطور پیامبر (ص) در دوران جوانی که سرشار از احساس و نیاز بودند توانستند با حضرت خدیجه (رض) با اینکه میانسال بودند و مانند زنان دیگر عادات ماهانه داشتند و بچهدار هم شدند ازدواج کنند وبهترین و بیشترین روزهای زندگی مشترک خود را با ایشان که ۱۵ سال از پیامبر(ص) مسنتر بودند طی کنند و تا زمانی که ایشان در قید حیات بودند زوج دیگری اختیار ننمودند!؟
پیامبر اکرم(ص) ایمان، تقوا، خویشتنداری و کنترل غرایز داشتند بهجای اینکه اسیر و برده نیازهای غریزی شوند آن را رام کرده و به کنترل خود درآورده بودند.
یا بعد از وفات حضرت خدیجه(رض) در زمانی که بنا به دلایلی که صحبت شد زوجینی اختیار نمودند در زمانی که همسرانشان عادات ماهانه داشتند زمانی که باید برای هر کدام اختصاص میدادند تغییر نمیکرد یعنی نمیگفتند با اینکه امشب باید پیش شما باشم ولی چون عادات ماهانه هستید اینجا نمیمانم!!
شاید گفته شود که پیامبر(ص) یک شب را هر جور که بود تحمل میکردند اما همانطور که قبلا هم اشاره شد با توجه به هدف پیامبر(ص) از ازدواجهای مذکور، همه همسران پیامبر(ص) توانایی رابطه زناشویی(سکس) نداشتند.
اگر همه همسران پیامبر(ص) با هم وارد این دوره عادات ماهانه شده باشند چه!؟
روایت میکنند در زمانی که امالمؤمنین عایشه(رض) در دوره عادات ماهانه قرار داشتند پیامبر (ص) از همان قسمتی از لیوان آب مینوشیدند که حضرت عایشه(رض) آب مینوشیدند، و به این شیوه از لحاظ عاطفی و روانی ایشان را حمایت و همراهی میکردند.
از طرفی دیگر این رفتار پیامبر(ص) درهم شکننده دیدگاه جاهلانهای بود که در مورد نجس بودن زن و طرد و عدم همراهی او در دوران عادت ماهانه وجود داشت و دارد.
با چنین دیدگاهی در مورد انعطافپذیری زندگی مشترک، شاید پرسیده شود که پس طلاق چه وقت معنی پیدا میکند!؟
میدانیم که طلاق منفورترین حلال در نزد الله متعال است و زمانی ناگزیر صورت میگیرد که طرفین به تعهدات انسانی-اخلاقی خود در زندگی مشترک پایبند نباشند یعنی عدم تمکین آنها عمدی باشد البته این امر نیز زمانی اتفاق میافتد که شخص از ابتدا، همراه مناسبی را برای پیمودن مسیر زندگیاش انتخاب نکرده باشد. برای هر انسانی، در هر رابطهای، عزتنفس وکرامت انسانی اوخط قرمز است زمانی که طرفین مورد ظلم قرار بگیرند و کرامت انسانی آنها زیر سوال رود باید به صحیح بودن رابطه شک کرد. قطعا ازدواجی که براساس آگاهی و تفاهم، با عقل سلیم، درک وبینش صحیح و سالم ، هدفمند و به دور از هیجانات و احساسات آنی و زودگذر و به دور از نیت و اهداف واهی و شرایط خاص و.. صورت گیرد در چنین ازدواجی کرامت انسانی زن ومرد هیچ وقت خدشهدار نمیشود و ناراحتیها و دلخوریها منجر به طلاق نمیگردد.
در میان امتهای پیشین هر مردی میتوانست بدون هیچ قید و بندی با تعداد کثیری از زنان ازدواج کرده که تعداد آنان به ۲۰ و گاهی ۱۰۰ و یا بیشتر هم رسیده است دین اسلام که عرضه شد مردم از نظر رشد فکری و اجتماعی ارتقاء یافتند و شریعت اسلام قوانین جامعههای نخستین را اصلاح نمود و شعارش را حفظ کرامت انسانی قرار داد و مسأله چند همسری را با قید و بندهای ویژهای در یک دایره محدود منحصر کرد. محدودهای که برای اولین بار در اسلام تعیین شده آن است که ازدواج با بیش از ۴ زن ممنوع است پس اسلام تعداد را تشریح نکرده است بلکه آن را محدود ساخته، البته آن تعداد نیز، باز مشروط به اجرای عدالت و از عهده مسئولیتهای آن برآمدن است.
بنابراین شرایط طبیعی زندگی در اسلام این است که مرد با یک زن ازدواج نماید تا به او آرامش بخشد، مونس جان، مدیر منزل و حافظ اسرارش باشد و آرامش، مودت و رحمت را که پایههای زندگی زناشویی هستند محقق سازد پس جز در موارد خاص مجاز نیست که ازدواج دیگری داشته باشد چراکه ممکن است با این کار در معرض کار حرام قرار گیرد یعنی تبعیض و بلاتکلیف گذاشتن یکی از آنها که خداوند از آن نهی کرده است و در سوره نساء آیه ۱۲۹ میفرمایند؛
وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ ۖ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ ۚ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا.
یعنی به یک طرف یکسره تمایل نورزید و آن زن دیگر را سرگشته و بلاتکلیف رها کنید.
پیامبر(ص) میفرمایند؛ مردی که شوهر دو زن باشد و به یکی از آنها بیشتر رسیدگی کند روز قیامت در حالی به میدان محاسبه میآید که یک طرفش به سوی پایین مایل باشد.
ابو داوود به لفظ خودش (۳۱۳۳)،ترمذی(۱۱۴۱)،نسائی (۶۳۱۷)، ابن ماجه(۱۹۶۹)، دارمی صفحه ۵۳۹ و ..
این یعنی، کسی که نمیتواند هزینههای زندگی زن دوم را از لحاظ روحی و مالی تأمین کند و یا مطمئن نیست که بتواند بین آن دو عدالتی که خداوند و رسولش در مورد آن صحبت کردهاند را برقرار نماید “حرام” است که به ازدواج دوم اقدام نماید و چنانچه خداوند در سوره نساء آیه ۳ میفرماید؛ ..فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً .. یعنی چنانچه بیم داریدکه به عدالت رفتار نکنید به یک زن اکتفا کنید..
یکی از نمونههای ابتدایی عدالت آن است که مرد در پرداخت نفقه، پوشاک و همبستری تبعیض قائل نشود. مردی که دو زن دارد باید اوقات خود را بین آنها تقسیم کند و شبی که مخصوص یکی از آنهاست جز برای ضرورت مثل بیماری، وگرنه حرام است به منزل زن دیگری برود و حتی روز هم حرام است پیش دیگری برود مگر برای عیادت یا برطرف کردن یک نیاز خانواده ، تا هیچ کدام از آنها را فدای دیگری نکند. چنانچه در وقت یکی از آنها به منزل دیگری سر زد و زیاد نماد قضا لازم نیست )برای زن دیگر جبران کند).اما چنانچه زیاد بماند و یا نزدیکی کند باید حتما آن را برای زنی که حقش ضایع شده در غیر وقت خود جبران نماید تا به هیچ کدام از آنها ظلم نشود. فقها عدالت بین دو زن را چنین بیان نمودهاند.غافل از اینکه، بهداشت و امنیت روانی زن که حاضر نیست چیزی که مال خودش است را با کس دیگری شریک شود اشارهای نشده است.
در مورد احساس مسئولیت مردها در قبال زنان بیوه و عدالت بین همسران، اگر واقعبین باشیم و منطقی و بدون احساس صحبت کنیم شرط رعایت عدالت، ایمان، تقوا و خدا ترس بودن است چیزی که در این دوره زمانه واقعا کم پیدا میشود!!
مردهایی که از زیر بار مسئولیت خانواده خود (زن و دختر و مادر و خواهر) که یک واجب عینی است شانه خالی کرده،با چنین ایمانی، خداوکیلی چطور عدالت بین دو زن را رعایت میکنند!؟ چطور از روی خیرخواهی و مصلحت دین، با زن دیگری ازدواج میکنند !؟ کمیکه نه!! خیلی دور از انتظار است!!
با اینکه، شریک زندگی صالح بعد از ایمان و تقوا، بزرگترین نعمت و وسیله رستگاری دنیا و آخرت است و ازدواج نصف دین شخص را کامل میکند. بهشت زیر پای مادران است و این درجه برای زنان جز با ازدواج و قبول مسئولیت مادری محقق نمیشود، فرزند صالح بعد از فوت پدر و مادر بزرگترین نعمات آنها در این دنیا هستند داشتن چنین فرزندی نیز جز با قبول مسئولیت ازدواج و تربیت صحیح فرزند ممکن نیست و .. همه این موارد بیانگر اهمیت ازدواج و درنتیجه واجب بودن آن است اما بخاطر استثناءها، یعنی کسانی که از نظر جسمی (معلولین) و مالی(ناتوانی در تأمین هزینههای زندگی) توانایی ندارند سنت درنظر گرفته شده چون اگر ازدواج واجب میبود در حق این بندگان واقعاً، ظلم میشد.
برخی از افراد هم دیدگاهشان در مورد ازدواج این بوده که برای یک لیوان شیر چرا باید یک گاو خرید (بلا نسبت) چنین اشخاصی با اینکه از لحاظ جسمی و مالی مشکل ندارند اما بخاطر نپذیرفتن مسئولیت ازدواج دچار لغزش و کار حرام میشوند، پس در این حالت و برای چنین اشخاصی واجب است چون اگر ازدواج نکنند دچار حرام میشوند.
اما در مورد توجیه چندهمسری و ازدواج با ۴ زن میتوان گفت:
وقتی یک مرد مطابق با آنچه خداوند فرموده و احکام اسلام بیان میکند تمام مسئولیت ۴خانواده اعم از خوراک، پوشاک ، نیازهای روانی ، عاطفی و همه امکانات رفاهی و آسایشی زندگی را البته به شرط رعایت عدالت برای آنها فراهم آورد به طوری که به قول عامیانه آب تویه دل هیچ کدوم از خانوادهها تکون نخورد، در چنین حالتی، زندگی مرد کلا صرف تأمین خواستهها و نیازهای خانوادهها شده و ثمره دیگری نخواهد داشت در حالی که هدف از زندگی فقط، تأمین هزینههای خوراک، پوشاک و رفع نیازهای غریزی نیست که!!؟ پس قبول چنین مسئولیتی برای مردی که بخواهد در زندگی خود تعادل داشته باشد و زندگی معناداری را تجربه کند سخت است و براحتی امکانپذیر نیست.
اوامر و نواهی خداوند به این شیوه است که گاهی خداوند مستقیما از چیزی نهی میکند و گاهی نیز به صورت غیر مستقیم و با گذاشتن تبصره و شرط و شروط متفاوت امکان محقق شدن آن را به حداقل میرساند و به این شیوه بندگانش را از مرتکب شدن در حرام نهی کرده و هشدار میدهد.
در مورد تعداد زوجات نیز خداوند با آوردن تبصرههای مختلفی، اعلام رضایت خود را در امر چندهمسری مشروط به رعایت آنها که خود امری آسان نیست قرار داده است تا از لغزش بندگانش جلوگیری نماید. چون خداوند با علم نامحدود خود میداند که انسان با توجه به علم ناقص، ظرفیت و توان محدود و قدرت اراده و اختیارش ممکن است گاهی زیر سلطه هوای نفس قرار گیرد و دچار انتخاب نادرست، قضاوتی اشتباه و در نتیجه مرتکب ظلم به خود و دیگران شود .
آنچه که باعث گمراهی انسان میشود یکی ناآگاهی و دیگری ناقص و اشتباه متوجه شدن است.
اگر معیار و ملاک در فهم هر موضوعی، حفظ کرامت انسانی باشد و در هر شرایطی نفس انسان محترم شمرده شود در چنین حالتی احتمال لغزش و اشتباه کمتر خواهد بود. این مطالب نقد برخی نگرشها درخصوص تعدد زوجات و زندگی مشترک بود. هر چند که نقد کردن کار آسانی نیست چرا که باید به دور از نظر، سلیقه و احساسات شخصی و با دلیل و منطق مطلبی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
مطلق سخنگفتن تنها مختص کلام خداست که تغییرناپذیر است و ما انسانها مجاز به مطلق سخن گفتن و اظهارنظر کردن به صورت مطلق نیستیم چون با گذشت زمان و متناسب با افزایش سطح درک و فهم و معرفت انسانها، زاویه دید انسانها وسیعتر شده و نیازها و انتظارات متفاوت وجدیدی به وجود میآیند که اگر در مورد مسألهای از مسائل انسانی به صورت مطلق تصمیم گرفته شود به احتمال زیاد تنها برای آن دوره و زمان مفید بوده و تنها جوابگوی نیازهای مردم با آن سطح و فکر مشخص خواهد بود و ممکن است با گذشت زمان، اثر آن کمرنگ شده و جوابگوی دورههای بعدی نباشد و یا حتی مخاطبین نسبت به برخی از موارد بیاعتماد هم شوند بنابراین پیشنهاد میشود علما، فقها و اجتهادیون در رأی و نظر و اجتهادشون این نکته را بیشتر مدنظر قرار دهند.
هر چند که سعی شده در نقد مطالب صورت گرفته این نکات رعایت شوند اما باز همانطوری که امام شافعی فرمودند این نقد، رأی و سخن من است من آن را درست میدانم هر چند ممکن است غلط باشد و در مورد مطالبی که در مورد آنها نقد صورت گرفته، مخالف هستم هر چند ممکن است درست هم باشند. و این به معنی تسلسل در رأی نیست بلکه به معنی دیدی وسیع و انعطافپذیری در فهم است.
نظرات